امروز کیک تولد بیست و هفت سالگی رو گرفتیم. بیست و هفت ساله شدم در گمراهترین، مجنون‌ترین و آشفته ترین حالت ممکن. شدیدا حس میکنم باید دوباره یک عالمه کتاب بخونم از چند دسته: 

رمان برای اینکه فکرم آزاد شه، بتونم از این دنیا و آشفتگی هام فاصله بگیرم و نفس بکشم. 


روانشناسی واسه اینکه بتونم یکمی گره های ذهنیم رو باز کنم 


مذهبی واسه اینکه اطلاعاتم درست و به روز بشه نسبت به دینم. 


هیچ وقت فکر نکنم دینم رو عوض کنم. اما میتونم تصور کنم اگر با همین فرمون پیش برم، آدم بی دین و در نهایت بی خدایی بشم. 


کتابای که باید بخونم: 

نامه های رز 

دفترچه خاطرات

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است. 

The very large expanse of sea 


کتابهای مطهری 

قرآن 

زن در آینه جمال و جلال الهی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها